کاش یکم بـــارون بگیره
باران بهانه ایست برای با هم بودن... 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کاش یکم بارون بگیره و آدرس zed-dokhtar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





      

باران که می بارد تو می آیی            باران گل، باران نیلوفر                    
    باران مهر و ماه و آئینه               باران شعر و شبنم و شبدر      

باران که می بارد تو در راهی            از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز             با ابر و آب و آسمان جاری

غم می گریزد، غصه می سوزد        شب می گدازد، سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد              تا شعر باران تو می گیرد


از لحظه های تشنه ی بیدار             تا روزهای بی تو بارانی
غم می کشد ما را و می بینی         دل می کشد ما را تو می دانی

    

  

 

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 1:19 قبل از ظهر ] [ صادق ]

هــرگــز بــه دســت اش ســاعــت نمــي بســت!


روزي از او پــرسيــدم:


پــس چگــونه اســت کــه


هميشــه ســر ســاعــت بــه وعــده مــي آيــي؟


گفــت: ســاعت را از خــورشيــد مــي پــرســم!


پــرسيــدم: روزهــاي بــارانــي چطــور؟


گفــت: روزهــاي بــارانــي


همــه‌ي ســاعــت هــا، ســاعــت عشــق اســت . . .


راســت مــي گفــت؛


يــادم آمــد کــه روزهــاي بــارانــي


او هميشــه خيــس بــود .

 

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 4:19 بعد از ظهر ] [ صادق ]

می توانی باران باشی

مثل ِ اردیبهشت ها

غرق ِ بوسه ام کنی

یابعضی وقت ها طوری بیایی...

که فقط صورتم را...

تر کرده باشی

بیشتر ِ وقت ها‎ ‎هم

نیایی

حوصله ات سر رفت ؟

بازی راعوض می کنیم‎ ‎می توانی بروی

تا

من باران شوم

 

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 12:26 قبل از ظهر ] [ صادق ]

هاى باران

حرف مرا مى فهمى!

عطشى تاخته بر این دل من

رقص كن...

پاى بكوب...

نیزه بزن...

رقص تو باز تماشا دارد

 

[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 9:20 قبل از ظهر ] [ صادق ]

باران از جنس من است و من از جنس باران ،

هر دو بی هدف می باریم ،

به امید رویش یک امید ،

از جنس عطر تنت ،

زود برگرد ، باران نزدیک است

 

[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 2:57 بعد از ظهر ] [ صادق ]

 

همیشه ابرا می بارن اما همه عاشق ستاره ها میشن

مواظب باش چشمک ستاره، گریه ی ابرو از یادت نبره

...

میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی
پس لااقل باران را بهانه کن
دارد باران می آید

 

...

چو کودک زیر باران می دویدم ، چه نجواهایی که از باران شنیدم ،

من از آیات سبز آفرینش ، تماشایی تر از باران ندیدم

نگاهم یاد باران کرده امشب، مرا سردر گریبان کرده امشب، غم و فریاد من از این و آن نیست، دلم یاد رفیقان کرده امشب

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی/ شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی/ آه باران من سراپای وجودم آتش است/ پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

غلت کرده باران

حالا که مرا به تو بد عادت کرده

روز و شب

بی خستکی

وقتی خودت نیستی

باران هست

...

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل...خوب است

مثل همین باران بی سوال که هی می بارد

که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد

...

باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم: من تنها نیستم، تنها منتظرم

...

بغضهای مرطوب مرا باور کن این باران نیست که میبارد

صدای خسته قلب من است

که از چشمان اسمان میبارد

پيچــک نگــاهــم

دزدانــه تــا پشــت پنجــره ي

اتــاق تــو بــالا آمــده!

بــه کجــا خيــره شــده‌اي؟!

بــاران کــه بگيــرد

تمــام پنجــره پــر از پيچــک خــواهــد بــود . . .

[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:50 بعد از ظهر ] [ صادق ]

باران مي بارد

عاشقانه

و من زير باران در حال خيس شدن

عابري از كنارم گذشت

چشم ها اشاره كردند :

كاش مي شد : چند قدم نزديكتر !

باران مي بارد

او هم خيس از باران عشق

قلب در اوج طپش

كاش مي شد : چند قدم نزديكتر !

ايستادم

عابر ايستاد

زمان سكته كرد

نگاه هاي خيره شده در هم

كاش مي شد : چند قدم نزديكتر ...

[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 9:12 بعد از ظهر ] [ صادق ]

 

 

باز باران بارید..........

خیس شد خاطره ها افرین بر دل ابری هوا هر کجا هستی باش یادت همیشه شاد.

 

نمي دانم چرا امشب واژه هايم خيس شده اند

مثل آسماني كه امشب مي بارد.... واينك باران
بر لبه ي پنجره ي احساسم مي نشيند

و چشمانم را نوازش مي دهد

تا شايد از لحظه هاي دلتنگي گذر كنم

 

[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:32 بعد از ظهر ] [ صادق ]

 

"تنهايي "

به نام او...   همان كه اشك را مرهم دلها آفريد


شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گلهاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس

تو را از بين گلهايي كه در تنهاييم روئيد با حسرت جدا كردم

 

و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي:

     "دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي..."

     "ومن تنها براي ديدن زيبايي آن چشمان..."

     "تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم"

همين بود آخرين حرفت

 

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

نميدانم چرا رفتي ؟   نميدانم چرا؟    شايد خطا كردم

و تو بي آنكه فكر غربت چشمان من باشي

نميدانم كجا؟   تا كي؟   براي چه؟

ولي رفتي..

  و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي‌باريد

 

[ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:20 بعد از ظهر ] [ صادق ]

1) "ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم." – سام کین

2) "من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند، و مهم نیست که چه کار می کنید، که هستید و کجا زندگی می کنید؛ اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند، هیچ مرز و مانعی بین آنها وجود نخواهد داشت." – جولیا رابرتز

3) "دوستت دارم نه به خاطر اینکه چه کسی هستی، به این خاطر که وقتی با توام چه کسی میشوم." – ناشناس

4) "زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است." – آنتونیو دو سنت اگزوپری

5) "در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیار طولانی است و از طولانی ترین فاصله ها می توان پل زد." –هانس نوون

6) "عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید." –کی نودسن

7) "اگر هر بار که لبخند بر لبانم می نشانی، می توانستم به آسمان بروم و ستاره ای بچینم، آسمان شب دیگر مثل کف دست بود." – ناشناس

8) "بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند—باید آنها را با قلبتان احساس کنید." –هلن کلر

9) "این عشق نیست که دنیا را می چرخاند، عشق چیزی است که چرخش آنرا ارزشمند می کند." – فرانکلین پی جونز

10) "اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست." – هرمان هسه

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 11:46 قبل از ظهر ] [ صادق ]

 

"  بامن بيا "    

با من بیا ز ماندن و بودن که دم بزنیم
از دوری و جدائیمان حرف ، کم بزنیم

اصلا چرا بخاطر طوفان قلبمان
ما خواب ماه و برکه و جو را به هم بزنیم؟

تا چند عمر با غم دوری به سر بشود
قفلی بیا که بر در زندان غم بزنیم

دستی به قاب خاکی دل ها بیا بکشیم
دائم چو موج و صخره سری هم به هم بزنیم

چونان پرنده از قفست پر گشای و آی
تا به آسمان آبی روشن قدم بزنیم

 

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:8 قبل از ظهر ] [ صادق ]

 

"  به تو مي انديشم "   

 

اما نه
این کلمات معنا را مادرم نیز میگفت ،
وقتی من کوچک بودم
او هم از بی وفائی آن روزها و مردمانش میگفت

او نیز چون تو با نگاه زیبایش با من سخن میگفت ، نه با زبان قاصر

به تو می اندیشم
که خواسته ام را خواستی بی آنکه تردید کنی
با من بودی بی آنکه با من باشی
با من ماندی بی آنکه با من بمانی

به تو می اندیشم
که امواج عشق از قلب پاک و زلالت ساطع است

به تو می اندیشم
که کم از غم من نداری
کوههای غم چون سنگی سخت و خارا بر شانه های کوچک و مهربانت سنگینی میکنند
ای سراپا احساس ، ای سراپا ایمان

به تو می اندیشم

به تو می اندیشم


 

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:25 قبل از ظهر ] [ صادق ]

 

در شهر ، دلبری که بخندد به ناز نیست
عشقی که آتشم بزند بر نیاز نیست
برق صفا نمانده به چشمان دلبران
دیدار هست و دیده ی عاشق نواز نیست

ساقی مریز باده که می دانم این شراب
مرد افکن و تب آور و مینا گداز نیست
رازیست بر لبم که نخواهم سرودنش
مردیم از این که محرم دانای راز نیست

مردم اگر چه قصه ی ما ساز کرده اند
ما را زبان مردم افسانه ساز نیست
آن گل به طعنه گفت که در بزم درد ما
روی نگار و جام می و اشک ساز نیست

ای تازه گل مناز به گلزار حسن خویش
ناز این همه به چهره ی گلهای ناز نیست
سوزم چو لاله در دل صحرای زندگی
نازم به بخت ژاله که عمرش دراز نیست

 

 

[ جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 1:39 قبل از ظهر ] [ صادق ]

تلنگر می زند بر شیشه قلبم
صدای چک چک باران
همان باران که می بارد
گهی غم یا گهی هم
نغمه شیدای بی یاران

صدای چک چک باران
دلم را سخت می کوبد
نمی دانم که برخیزم
ویا یک پرده غفلت ،به روی دیده آویزم

ولی نه ....
او که مهمان است
و مهمان را قدم بر دیده جان است
دلم را بر تو بگشایم
خبر از یار من گو و قدم بر دیده ام بگذار
که من مشتاق دیدارم

اگر از آسمان چشمهایش ،تو
برای من خبرآری
غبار غم فروشویی
زرو دیده ام ،آری

 

[ چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:35 قبل از ظهر ] [ صادق ]

 

"تنهايي "

به نام او...   همان كه اشك را مرهم دلها آفريد


شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گلهاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس

تو را از بين گلهايي كه در تنهاييم روئيد با حسرت جدا كردم

 

و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي:

     "دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي..."

     "ومن تنها براي ديدن زيبايي آن چشمان..."

     "تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم"

همين بود آخرين حرفت

 

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

نميدانم چرا رفتي ؟   نميدانم چرا؟    شايد خطا كردم

و تو بي آنكه فكر غربت چشمان من باشي

نميدانم كجا؟   تا كي؟   براي چه؟

ولي رفتي.....

                و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي‌باريد


[ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 4:47 بعد از ظهر ] [ صادق ]

با تو ديشب تا كجا رفتم
تا خدا وانسوي صحراي خدا رفتم

من نمي گويم ملايك بال در بالم شنا كردند
من نمي گويم كه باران طلا آمد
ليك اي عطر سبز سايه پرورده
اي پري كه باد مي بردت
از چمنزار حرير پر گل پرده
تا حريم سايه هاي سبز
تا بهار سبزه هاي عطر
تا دياري كه غريبيهاش مي آمد به چشم آشنا ، رفتم
پا به پاي تو كه مي بردي مرا با خويش

همچنان كز خويش و بي خويشي
در ركاب تو كه مي رفتي
هم عنان با نور
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حيراني
سوي اقصامرزهاي دور
تو قصيل اسب بي آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم
تو گراميتر تعلق ،‌ زمردين زنجير زهر مهربان من
پا به پاي تو
تا تجرد تا رها رفتم

غرفه هاي خاطرم پر چشمك نور و نوازشها
موجساران زير پايم رامتر پل بود
شكرها بود و شكايتها
رازها بود و تأمل بود
با همه سنگيني بودن
و سبكبالي بخشودن
تا ترازويي كه يك سال بود در آفاق عدل او
عزت و عزل و عزا رفتم
چند و چونها در دلم مردند
كه به سوي بي چرا رفتم
شكر پر اشكم نثارت باد
خانه ات آباد اي ويراني سبز عزيز من

اي زبرجد گون نگين ،‌ خاتمت بازيچه ي هر باد
تا كجا بردي مرا ديشب
با تو ديشب تا كجا رفتم


[ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 12:10 قبل از ظهر ] [ صادق ]

 

 

 

بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم

اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم

بیا با من مدارا کن که دل غمگین و جان خستم

اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم

بیا از غم شکایت کن که من هم درد تو هستم

بیا شکوه از دل کن که من نازک دلی خستم

جدایی را حکایت کن که من زخمی آن هستم

اگر از زخم دل پرسی برایش مرحمی بستم

مجنونم و مستم

به پای تو نشستم

آخر ز بدیهات بیچاره شکستم

برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم

دگر اینجا نمی مانم رهایی از وفا جستم

برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم

نمی خواهم تو را دیگر بدان از دام تو رستم

مجنونم و مستم

به پای تو نشستم

آخر ز بدیهات بیچاره شکستم

مجنونم و دل را به چشمان تو بستم

هشیار شدم آخر از دام تو جستم

مجنونم و مستم

عاشقم و خستم


 

 

[ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 2:41 بعد از ظهر ] [ صادق ]


نبود در تار و  پودش  ديدی  گفت  عاشقه  عاشق  نبودش

امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه تموم خونه ديدار اين خونه

فقط خوابه ، تو كه رفتی  هوای  خونه تب  داره ،  دار ه از درو ديوارش غم
 
عشق تو مي باره ، دارم مي ميرم از بس غصه خوردم ، بيا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون كه فكر نمي كردی نمونده پيشت، ديدی رفت ودل ما رو  سوزوندش

حيات خونه دل مي گه درخت ها همه خاموشن، به جای كفتر و گنجشك    كلاغای

سياه پوشن ، چراغ خونه  خوابيده   تو ی دنيای   خاموشی   ، ديگه   ساعت    رو

طاقچه شده كارش  فراموشی  ،   شده كارش   فراموشی   ،   ديگه   بارون   نمی

باره اگر چه  ابر  سياه   ،   تو  كه  نيستی  توی  اين   خونه   ،   ديگه   آشفته

 بازا ر يست  ،  تموم  گل  ها  خشكيدن  مثل  خار  بيابون  ها  ،  ديگه  از
 
رنگ  و  رو  رفته ،  كوچه و  خيابون  ها ،  ، ،  من گفتم  و  يارم  گفت

گفتيم و سفر كرديم،از دشت شقايق ها،با عشق گذركرديم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

گفتم كه تو می دونی،سرخاك

تو می ميرم ، ولی

تا لحظه مردن

نمی گيرم

دل از

تو


 

[ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 9:48 قبل از ظهر ] [ صادق ]

[ پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:58 بعد از ظهر ] [ صادق ]

[ پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:53 بعد از ظهر ] [ صادق ]
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
 
 

 

[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 5:35 بعد از ظهر ] [ صادق ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

باران می بارد، بدون چتر زیر باران قدم می زنم... اشک می ریزم در زیر باران، تا تو نبینی، اشک هایی را که در پس غرورم سالها نریخته ام.
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 639
بازدید کل : 302824
تعداد مطالب : 150
تعداد نظرات : 462
تعداد آنلاین : 1



برای ورود به چت روم باران کلیک کنید

دریافت كد چت روم